قالب وردپرس

چرا هیشکی بر نمی‌گرده ؟!

ناراحتم 🙁

همه دارن از خوابگاه می‌رن . خود لفظ “رفتن” حالا نه تنها مربوط به هم خوابگاهی ها حتی رفتن دوستای آدم ، به اندازه کافی کلــی غم توش هست ، ولی این که کسایی که یک سال با هم زندگی کردید خوش گذروندید ، دعوا کردید و … یهویی نباشن غم بودنش رو بیشتر می‌کنه .

چرا همه دارن می‌رن ؟ چرا هیشکی بر نمی‌گرده ؟

اما این “رفتن” یه معنی دیگه هم داره ، دو سال گذشت ! مثل برق و باد . راستش این که فقط دو سال دیگه از بهترین دوره‌ی زندگیم باقی مونده باشه خیلی غمِ + کم کم جدی بودن زندگی داره خیلی جدی می‌شه 🙁 !

دلم براتون تنگ میشه لعنتیا !

____________________________________________________________________________

من همیشه هر وقت می‌خوام اینجا پستی بنویسم ، تاریخ آخرین پُست را نگاه می‌کنم بعد به تمام‌اتفاقایی که از اون روز تا الان افتاده فکر می‌کنم و اونایی که مهم هستن رُ می‌نویسم.

تاریخ آخرین پست 8 خرداد بود و امروز 3 تیر هستش ، چیزی نزدیک یک ماه گذشتِ و امروز من تازه امتحانام تموم شدن ومن خسته‌ی خستم و حتی توانایی مرور خاطرات رُ هم ندارم. توی پستای بعدی حتما مرورشون می‌کنم . #قول

یه لیست از کارهایی که باید تهران انجام بدم نوشتم ، خیلــی زیاده :دی .از خرید و تمرین تحویل دادن و سینما رفتن گرفته تا مصاحبه کاری و پیش استادا رفتن و خدافظی از دوستام و جمع کردن وسیله ها و ….

واسم آرزو موفقیت بکنید .

پ.ن : کُلــــــی حرف در مورد ترم 4 و اتفاقاش و تابستون و آینده توی دلم هست ، همه رو مینویسم.

رنگ : رنگ خسته‌ها ، قرمز خسته ، قرمز قهوه‌ای

قالب وردپرس