قالب وردپرس

همین دیروز بود انگار

یه وقتایی توی زندگی هست فکر و خیالت خیلی مشغول و قوی میشه ، یعنی کلا توی بکگراند ذهنت یه سری فکر و خیال هست .

این فکر میتونه راجع به “یار” ت (یعنی کسی که دوستش داری) باشه ، نظرش راجع به من چیه و این حرفا .

میتونه راجع به ” مشکل ” هات باشه ، باهاشون چه کار کنم و …

میتونه راجع به ” تصمیم ” باشه ، توی زندگی همیشه تصمیم های بزرگی باید بگیریم مثلا : انتخاب رشته ، انتخاب شغل ، اپلای کردن و ….

میتونه راجع به ” ناراحتی ، غم ” باشه ، حال شخص عزیزی بدِ و …

هر کدوم از این بالایی ها باشه غیر ممکنِ شب ها قبل از خواب بهشان فکر نکنی .

یه زمانی واسم ” المپیاد” بود ، “کنکور ” شد اما “او” هم بود ، اما الان خیلی خیلی خیـــــــــــــــــــلی وقته که هیچ چیزی نیست .

دلم فکر و خیال و رویاپردازی میخواد 🙁 .

رنگ : رنگ خیال ، آبی آسمانی

پ.ن : Interstellar رو ببینید و نابود بشید .

 

در روزهای آخر اسفند

میگَن آخرین روزهای سال بشینید با خودتون فکر کنید ، حساب کتاب کنید ببینید این یه سال که گذشت چطور بود .

خیلی اعتقادی ندارم به این که یه سال “خوب” یا “بد” باشه ، اینا همش یه اسمِ که رویِ یک زمان موقت میزارن و چون زندگی هم اتفاق خوب و هم بد داره و این اتفاق ها توی این زمان ها رخ میدن الکی به یک سال صفت “خوب” و “بد” نسبت میدهیم ، مثلا تقصیر 92 چی بود که من توی اون کنکور دادم یا 87 که توش پدر بزرگم فوت کرد یا …..

اما اتفاق هایی که توی این برهه‌ی زمانی 365 روزِ اتفاق افتاد :دی .

اوایلت زیاد خوب نبود ، روزها سخت میگذشتند و به این نتیجه میرسیدم که “تو” نه .

در ادامه آشنایی با دوستان خیلی خوب بود .

تابستانت جز بهترین ها بود و هست و در خاطرم می‌ماند ، عکاسی را شروع کردم .

پاییزت خوب بود ، دانشگاه بهتر بود اما باز هم به نسبت سال دوم کمبود هایی داشت .

زمستانت بهتر بود و رسیدن به این که “تو” باشی من دل به جاده میدم کی با دلم حریفِ.

____________________________________________________________________

این مکالمه رُ از گودر کپی کردم ، بخونید :

– بخرمت؟!
+ می میرم!
– نخرمت؟!
+ می میرم!
– بخرمت بعد ولت کنم؟!
+ پول اضافی داری بده به اونایی که پول ندارن…
– چرا قرمزی؟!
+ رنگای دیگه رو قبلا برداشته بودن…
– چرا اینقدر کوچولویی؟!
+ بزرگ باشی می خورَنِت…
– می تونم کاری برات بکنم؟!
+ یه کم زندگی کردن رو ازم یاد بگیر…
– چه جوری؟! تو که همیشه  تو یه جای کوچیکی و آخرشم زود می میری…
+ تو این جوری نیستی؟!
– …..
+ می دونم جام کوچیکه، می دونم زود می میرم ولی دیدی که…هیچ وقت یه لحظه آروم نمی گیرم!
– خب چه فرقی داره؟!
+ بی حرکت باشی فکر می کنن مُردی اونوقت قبل مرگت می میری!
– خب با این وضع بمیرم که بهتره!
+ همون دیگه…شما آدما هنوز نفهمیدین زندگی چقدر خوبه، حتی اگه عمرت قد من باشه!
– دلم برات تنگ می شه!
+ سال دیگه همین وقتا بیا بچه ام رو می بینی، سلام منو بهش برسون و بگو بابات خیلی دوسِت داشت!
– باشه!
+ دیگه برو…یکی داره چپ چپ نگا می کنه، فکر کنم ازم خوشش اومده!

مکالمه من و ماهی قرمز کوچولوی دم میدون تجریش

-ممد شاس

___________________________________________________________

خوشحالم که دوستای خوبی دارم که همیشه باهاشون خوش میگذره .

خیلی خوب بود بازم انجام بدید .

___________________________________________________________

امیدوارم که توی این 365 روز آینده که بهش میگیم سال 1394 کُلـــــــــــی اتفاق خوب برای شما اتفاق بیوفته ، خوب باشید و بخندید .

سال نو شما مبارک .

پیشنهاد ها :

1- یه مقداری پول توی پالتو یا کاپشنتون بزارید تا سال بعد وقتی میپوشیدش سورپرایز بشید .

2- از طریق این درگاه میتونید بدون کمترین معطلی به محک کمک کنید ، اگه واستون مقدور هست حتما انجام بدید .

3- سال تا سال از پالت .

رنگ : سبز بهاری مثلِ همین سبزه‌ی بالا

پ.ن : اعتراف میکنم این متن های طولانی تبریک عید رُ نمیخونم :-” .

خاطره می‌شود

یکی از خوبی و البته بدی های عید و خون تکانی این است که میرویم سراغ کشو و کمد هایی که درون آن ها اشیا و کتاب هایی وجود داره که اگر همین بهانه‌ی مرتب کردن نبود سالی یک بار هم به سراغ آنها نمی‌رفتیم .

اکثر این اشیا در داخل خود خاطره‌ای دارند و بر اساس همون خاطره برای ما مهم میشن.

خاطره ها انواع مختلفی دارند ، یک سری “خاطره‌ی تلخ” هستند مانند آخرین هدیه از فردی که دیگر نیست ، یک سری “خاطره‌ی شیرین” هستد مانند اولین خریدی که با درآمد خود انجام میدهید ،اولین جایزه‌ای که در مدرسه گرفتید کلا بیشتر “اولین” ها شیرین اند .

یک سریشان “نوستالژی” هستند و شما با دیدن آن ها به دوران خاصی از زندگی خود که دارای “خاطرات تلخ و شیرین” زیادی است می‌افتید مانند کتابی که معلمی سالیان سال آن را تدریس کرده و اکنون بازنشسته است ، لباس فرم دوران ابتدایی و …..

یک سری هم “حسرت آور ” هستند ، یعنی شما با دیدن آن ها حسرت چیزی را که اکنون توانایی رسیدن را ندارید بخورید مانند کفش های ورزشی فوتبالیستی که به دلیل مصدومیت دیگر تا پایان عمر توانایی بازی کردن ندارد.

امروز موقع مرتب کردن اتاقم هر چی دیدم خاطره‌‌ای تلخ ، نوستالژی ، حسرت آور در خود داشت .

رنگ : بستگی داره کی تو دل کی باشه ، از سفید تا سیاه میتونه تغییر کنه …

بیا گل ریحون دارم

همیشه این روز ها _ از 10 تا 28 اسفند _ رُ دوست داشتم ، دارم و خواهم داشت .

این شور و شوقی که توی شهر هست حسِ خوبی بهم میده . شلوغی ، جنبش ، هیاهو ، خرید ، نو شدن و این انرژی ه خوب .

با اینکه همه‌مون میدونیم زمان و سال نو و از این جور چیزا همه‌ش یه قرار دادِ ، یعنی مثلا میشد قرار داد بست هر 1825 روز یه بار سال نو باشه _یا هر 31 روز یه بار_  و میدونیم بعد از عوض شدن سال نه ما عوض میشیم ، نه مشکل هامون رفع میشَن و نه چیزی نو میشه.

با این حال وقتی لفظ کلمه‌ی ” سال نو ” می‌آد نا خودآگاه توی فکرمون حسِ دوباره متولد شدن ، پاک شدن بدی‌ها و از نو شروع کردن و … میاد .

این روزا خوبَن چون میفهمی هرچقدرم آدما مشکلاشون زیاد باشه ، هر چقدرم خسته باشن ، هر چقدرم اقتصادمون رشدش منفی باشه بازَم یه قراردادی مثه سال نو میتونه یه شوق خوب ، یه امید به عوض شدن و … بده .

این روزا خوبَن چون واسه‌ی خودت کُلی کار لیست میکنی تا قبل از سال جدید انجام بدی.

این روزا خوبن ، قبول دارید ؟

پیشنهاد : نوروز تو راهه از علی عظیمی

رنگ : سبز

پ.ن : 6 روز دیگه :دی ^_^

 

"می‌ارزید"

– معشوق در نماى پایانى به عاشق که احساس خستگى مى‌کند و روى میز دراز کشیده، مى‌گوید : «بخواب دیوونه، بخواب!»(با خنده‌ی و صدای خوبِ لیلا حاتمی) و عاشق مى‌خندد و مى‌گوید: «مى‌ارزید!» (با صدای خوبِ علی مصّفا).

رنگ : بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری، وسط روز برفی.

پ.ن :

این عکس از از Lilia Alvarado هستش.

امیدوارم ازش لذت ببرید .

2 : میشه زندگی نرمال و خوب و بی استرسی داشت ؟ نه پس باهام هستی :دی .

ماهیِ سیاهِ کوچولو

کاش می‌شد موقعی که می‌خواهیم این ماهی قرمز ها را با توری از آب در بیاریم و بندازیم توی پلاستیک ، بهشون بگیم عزیزم لطف کن به جای این که در حد مرگ تکون بخوری یه ذره آب بگیر چند ثانیه بعد برمی‌گردی تو آب .

_____________________________________________________________________

کارنامه کنکورم می‌گه من تونستم توی درس عربی 76 درصد سوال ها رُ جواب بدم ولی امروز توی مطب دکتر نتونستم به یه عراقی بگم که اینترنت وای فای اینجا رمز داره و من هم رمزش رُ نمی‌دونم 😐

البته تقصیر خودش هم بود ، به من چه هر چی بهش می‌گفتم :”Can you speak ?Engish ” هی بهم جواب می‌داد : ” لا لا ” .

____________________________________________________________________

درسته یک هفته پیش خودم هم یه کمی نگران بودم ولی بعد از خوردن اون 20 تا قرص حالم خوب بود ، یا حداقل احساس می‌کردم خوبم و واسه‌ی همین نمی‌دونم چی باعث شد امروز من از ساعت 3 تنهایی برم مطب دکتر و تا ساعت 8 منتظر باشم تا من رُ بدون داشتن نوبت ویزیت کنه .

5 ساعت ،خیلـــــــــــــیه 🙁  اگه آدم سالم توی این مدت بشینِ هی مریض ببینِ افسرده میشه !

اون بچه سه سالِ هه  خوبِ خوبِ خوب بشه . لطفا .

خوبیش این بود که الان به “مامان” و “بابا” می‌تونم بگم دکتر هم با من هم عقیده بود که بد نیستم ( شاید خوب هم نباشم ) .

پیشنهاد : ماهی و گربه از پالت . ( فیلم ماهی و گربه هم پیشنهاد میشه ).

گوش کن، شاید شب چیزی گفت…

رنگ : نارنجی

 

قالب وردپرس