قالب وردپرس

ای تو دوست داشتنیِ من

این تیپ کتاب‌ها و فیلم‌ها هستن که شخصیت اول یک شخصِ تنهاست ولی ، “چیز” ی داره که هم موقع تنهایی و هم در طول زندگیش براش مهمه ، انگار تمام وجودشِ .

مثلا هدویگ واسه‌ی هری یا اون گلدونِ واسه‌ی ژان رنو توی لئون دِ پروفشنال یا خیلی چیزها و کسهای دیگه که الان یادم نمیاد .

چند روز پیش سرِ کلاس اتوماتا داشتم به این فکر می‌کردم که اگه من بخوام همچین “چیز” ی واسه‌ی خودم داشته باشم اون “چیز” چی می‌تونه باشه .

لپ تاپم ؟ نه نه . نه خیلی دوستش دارم نه خیلی احساس وابستگی دارم بهش .

موبایل ؟ اصلا

دوربین ؟ نه می‌شه بهترِش رُ به دست آورد .

از فکر وسایل دیچیتالی بیرون می‌آم .

کتاب‌هام ؟ واقعا دوستشون دارم و اگه به فرض مثال روزی بهم بگن که همشون سوختن فکر کنم بشینم و ساعت ها هق هق گریه کنم ولی با این حال باز هم فکر نمیکنم این “چیز” عه کتاب هام باشن.

یه حیوون ؟ نه رابطم با حیوونا خوب نیست .

باید با اون “چیز” عه رابطه‌ی عاطفی قوی داشت ، از دیدنش حالت خوب شه ، وقتی توی بدترین شرایط میبینیش یا بهش فکر میکنی یه لبخند بیاد روی لبت و از نبودش ناراحت و له بشی.

امیدوارم تهِ فکر کردنم به این “چیز” عه به یک آدم منتهی بشه :]

“چیز” عه زندگی شما چی هست یا چی میتونه باشه ؟

رنگ : سبز کم رنگ

بی قرارِ تو اَم

دورا :خیلی ساده‌س. مُردن و خلاص شدن از تضاد‌های درونت خیلی ساده‌تر و آسونتر از زندگی کردن با این تضاد‌های درونیه . هیچ وقت عاشق شدی ؟ عاشق یه نفر ؟

آننکوف : آره ، یه بار عاشق شدم ، ولی خیلی از اون موقع می‌گذره و حتی بهش فکر هم نمی‌کنم .

دورا : چند وقت ؟

آننکوف : چهار سال .

دورا : و چند وقته رئیس سازمانی ؟

آننکوف : چهار سال (مکث) حالا عاشق سازمانم .

دورا :(به طرف پنجره می‌رود) آره ، می‌شه عاشق سارمان بود ، ولی سازمان که نمی‌تونه عاشق تو باشه …. عاشق ، آره ، معشوق ، نه …. ولی باید محکم پیش بریم .

صالحان ، آلبر کامو ، خشایار دیهیمی ، نشر ماهی

______________________________________________________________________

چند روز گذشته خانه بودم . پنج صبح که رسیدم هوا عالی بود.

باران می‌بارید و می‌بارید . به خانه که رسیدم و زنگ را زدم از پشت آیفون خبری از صدای “خوب” ِ مامان نبود . کمی شک کردم ، پدرم که در را برایم باز کرد و گفت مامان اصفهان ِ و خانه نیست ناراحت شدم . وسایل خودم را گوشه‌ای گذاشتم و چرخی در خانه زدم .

خانه ، اتاقم ، هال و … هیچ کدام و هیچ کدام همان همیشگی نبودند .

از فکر این که روزی ، ساعتی حتی دقیقه ای نباشد دستانم به لرزه می‌افتند .

______________________________________________________________________

رفتن به کنسرت خواننده‌ای که خیلی وقته آهنگ‌هاش رُ گوش نکردین حسِ نخونده رفتن سرِ امتحان را داره :د امتحان کنید .

رنگ : نیلی

اسمایلی !

رابطه‌ی متنی مجازی ، توی انتقال احساسات خیلی خیلی خیلی داغونه .

برای همین یه شخص شخیصی نشسته ایده زده چیزی به نام “شکلک” یا “اسمایلی” خلق کرده .

ایده‌اش اون اول چیز خیلی خوبی بود و خیلی جذابیت داشت ولی الان بیشتر آدمُ گمراه میکنه ! یعنی اون حسی که شخص پشت سر اون اسمایلی داره معلوم نیست .

مثلا من خودم اگه بخوام به یک نفر محترمانه توهین کنم از ” 🙂 ” استفاده میکنم چون شکلکش یه خنده‌ی مصنوعیِِ عه زشته ، ولی ممکنه طرف مقابل حسی که پشت این شکلک داره و برای من میفرسته خیلی هم خوب و صمیمی باشه ولی من حسه خوبی بهش ندارم و گیج میشم .

یا مثلا یه سری شکلک ها هستن خیلی ها در آخر پیام هاشون میزارن مثل “:دی” شاید طرف اصلا هدفش تمسخر یا … نباشه ولی شخص مقابل چنین برداشتی میکنه .

یه سری شکلک دیگه هستن در هر حالت روحی ای ازشون استفاده میشه !

خوشحالی ” :)) ” میزاری ، کلا ناراحتی ” :)) ” میزاری ، از دست طرف مقابل ناراحتی ” :)) ” میزاری ……..

به شخصه دیگه حالم از این همه اسمایلی که آدمُ گیج میکنه به هم میخوره .

بیاییم به جای اسمایلی جس واقعی خود را به صورت :-حس یا #حس بگوییم .

پ.ن : هیچ وقت برنامه‌ی قطعی خود را برای برنامه هایی که هنوز قطعی نشده اند به هم نزنید چون در آخر از حوصله سر رفتن میمیرید .

رنگ : قرمزِ ناراحت

قالب وردپرس