این روزا حوصله ی هیچ کاری رُِ ندارم 😐
حتی آپ کردن اینجا رو :/
این روزا حوصله ی هیچ کاری رُِ ندارم 😐
حتی آپ کردن اینجا رو :/
در زندگی زیاد شنیده ام که میگویند ” جوجه را آخر پاییز میشُمارند” . نمیدانم که چرا چنین میگویند و جوجه ای هم ندارم که بشمارم اما میتوانم فکر کنم .
میتوانم فکر کنم به این 90 روزی که گذشت ، میتوانم فکر کنم به تمام اتفاق های که در آن افتاد ، میتوانم به این فکر کنم که “ای وای چقدر زود گذشت ” ، میتوانم فکر کنم به پاییز بودنش ، میتوانم فکر کنم به تمام خوبی هایش و میتوانم ….
فکر میکنم و نتیجه میگیرم .
همیشه نتیجه گیری هایم این گونه بودِ که یا به خودم تلقین کرده ام که همه چیز خوب بودِ و بهترین ها و یا ” نیمه ی خالی را دیدم” و نتیجه گرفتم که همه چیز بد بودِ .
نتیجه میگیرم ، نتیجه میگیرم این پاییز از لحاظ پاییز بودنش عالی بود ، درختان رنگارنگش ، غروب های غم انگیزش ، باران های دل انگیزش و برف هیجان انگیزش را دیدم و لذت بردم و برای خودم ثبت کردم .
اما از لحاظ خودم بودن ،هدف ها و آرمان ها زیاد خوب نبود ، اما امیدوار کننده است .
فردا 9مین سالگرد فوت مادر بزرگ است ، دلم برای خودِ خودِ خودش تنگ شده است ……
شب یلداتون مبارک :د
فال حافظ فراموش نشه :د
رنگ : بنفش
من قسم میخورم که فرجه های امتحان ها بهترین موقع برای رمان خوندن هستن ، حداقل من فکر میکنم که اگه این ترم دانشگاه فرجه داشت من میتونستم تلاش های ناموفق خودم واسه ی خوندن “آناکارنینا” یا “سوربز” رو به یه تلاش موفق تبدیل کنم :د
____________________________________________________________________
من الان باید توی راه خونه باشم یعنی اگه بلیطی بود که گیر من میومد :د ، این دفعه اشتباه بلیط دیر گرفتن کار دستم داد و یه روز بیشتر موندنی شدم :د
کلا همیشه خونه رفتن واسه مدت کم (4-5) روز وسط دانشگاه خوبه ، همه میدونیم که مدت زمانش کمه پس ازش به بهترین حالت استفاده میکنیم :د
____________________________________________________________________
بعضی وقتا هم میشه بر خلاف پیش بینی ها بود ، میشه حساس نبود ، در کل میشه خوب بود .
خوب باشیم .
شب یلدا هم در پیش است :د
پیشنهاد : شب یلدا یک همشهری داستان بخرید و از فالش لذت ببرید 🙂
رنگ : نارنجی
این که همیشه یه شب و روز هایی هستن که توشون حالت خوب نیست طبیعی عه ، ولی این که یه مدت طولانی همچین وضعیتی باشه اصلا اصلا طبیعی نیست .
این که آدم خیلی از اتفاقا و چیزهایی که قبلا براش مهم بود الان اصلا براش مهم نباشه و سرسری از کنارون رد بشه طبیعی نیست.
این که آدم چند روزی انگیزه نداشته باشه و همش خسته باشه طبیعی عه ولی این که همش بی انگیزه باشی طبیعی نیستش .
این که یه شب تا نزدیکای صب بیدار باشی و فکر کنی طبیعیه ولی این که چند شب همش بیدار باشی و فکر کنی طبیعی نیستش.
کلا این روزا خیلی چیزا طبیعی نیستن ، سقوطِ کامو یه چیزی تو همون مایه ها .
آدمی که هدف نداشته باشه ، بی انگیزه میشه . وقتی بی انگیزه شد دیگه هیچی واسش مهم نیست ،چه خوب چه بد فقط میگذرونه و خب به جهنم که چه جوری میگذرونه .
________________________________________________________
دوست دارم خانه بودم ، شب در اتاقم کنار پنجره مینشتم و کتاب میخواندم و پس از تمام شدنش روی کاغذی مینوشتم : “دیشب تا دیر وقت بیدار بودم ، صبح مرا از خواب بیدار نکنید” ، و ظهر از خواب بیدار شوم و سرِ میزِ ناهار از کتاب دیشب حرف بزنم.
دلم هوای سرد خانه را میخواهد که بابا را مجبور کند خیلی روز مغازه را تعطیل کند و به خانه بیاید ، بنشیند برایمان انار تورک کند و پس از آن سه تایی بشینیم انار بخوریم و از انار های تعریف کنیم و هار هار بخندیم .
دلم مامان را میخواهد که بیاید ازم بپرسد فردا ناهار چی درست کند و من به او بگویم چی میتوانی درست کنی و او مثله همیشه بگوید همه چیز ولی اولین غذایی را که من اسم میبرم موادش را در خانه نداریم و باز هم هر 2 هار هار میخندیم .
دلم بابا را میخواهد که بیاید سرِ میزِ ناهار یکی از اتفاق های جالبی که امروز در مغازه برایش اتفاق افتاده را تعریف کند و باز هم همگی بخندیم .
دلم …..
رنگ : مشکی + سبز
پیشنهاد :
این رو گوش کنید و باهاش فکر کنید .
من دلم بازم از این سایه ها میخواد …